دلنوشته یکی از دوستان عزیزم:
مدت هاست اسیر شده ام در خلوت تنهایی ام.
مدت هاست در منجلاب گناه گیر کرده ام هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم هرچه بیشتر تقاضای کمک می کردم بیشتر فرو میرفتم نگاهی به اطرافم کردم کسانی را دیدم که صدایم را شنیدن ولی به کمکم نیامدند در تاریکی روزگار نوری را دیدم که به طرفم می آمد نور امیدم بود در دنیای بی کسی ام تنها او بود که به من نزدیک شد.
درست زمانی که به فریاد دلم رسید که محتاجش بود .
فریاد رس قلب های تیره منجی عالم بود.
درباره این سایت